تکیه گه خیال

ما را دگر معامله با هیچکس نماند / بیعی که بی حضور تو کردم اقاله است

ما را دگر معامله با هیچکس نماند / بیعی که بی حضور تو کردم اقاله است

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

گفت این دعا ملائک هفت آسمان کنند

يكشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۵۶ ب.ظ

صدایمان را که میشنیدند دلشان قنج میرفت. به سینه میکوبیدند و قربان صدقمان میرفتند. میگفتند قدم هاتان موزون است، از تنتان غزل میبارد. مینشستند زیر پامان و ان یکاد میخاندند. برایمان پیراهن میبافتند. از رشته های ابری. تار آفتاب و پود مهتاب میزدند. ستاره نشانمان میکردند. به ساق پامان نقش عشقه میزدند -یعنی آیین دلنشین اسارت را بهمان میشناساندند-. برامان دشت پهن میکردند. عطر سرخ میپراکندند. میبردنمان پا شویمان میکردند. شیرمان میدادند. میخاباندنمان رو پاهای بلندشان و لالایی میخاندند؛ دریالالا...سهره لالا...لا لا لا لا لا...جانیم لالا... وقت خاب تماشامان میکردند. پلک نمیزدند. مغازله مان که بود از این سو و به آن سو پر میزدند و از بال هاشان رطوبت خنک میپراکندند. بعدتر هم می آمدند و بوسه بارانمان میکردند. برامان سجاده میشدند و تکیه ی قنوتمان را میگرفتند.آری... این چنین او فرستاده بودشان که تنها ما را بخواهند.

۹۴/۰۸/۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی