۲۳:۴۱۱۴
دی
بارها شده بود که تصور کنم مرده ام و خدا دارد چیز های پنهانی را مینمایاند. یکی از آن ها نقش آن بو بر خلا بود. گویی که بخاهم وجودش را با حواس ناکارایی اثبات کند، بی آنکه ذره ای از حقیقتش را به غیری آشکار سازد.
*با یار تا به گردن
بارها شده بود که تصور کنم مرده ام و خدا دارد چیز های پنهانی را مینمایاند. یکی از آن ها نقش آن بو بر خلا بود. گویی که بخاهم وجودش را با حواس ناکارایی اثبات کند، بی آنکه ذره ای از حقیقتش را به غیری آشکار سازد.
*با یار تا به گردن