تکیه گه خیال

ما را دگر معامله با هیچکس نماند / بیعی که بی حضور تو کردم اقاله است

ما را دگر معامله با هیچکس نماند / بیعی که بی حضور تو کردم اقاله است

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

۱۱:۱۲۱۶
فروردين

...

۱۱:۵۱۰۸
فروردين
بهار سختی که گذشت تنها به مرهم پاییز و زمستانش آرام گرفت گر نه آتشش به دامن هر بهاری بعد از آن میزد. مرهم میدانی چیست؟ مرهم آن است که روی زخم می آید و تسکین میدهد زخمی را که با همان هیبت باقیست. دلم آرام میخواهد. چه شد که سرم به هوای بهار پیش زد نمیدانم اما جاده ی غروب زده ی قم-تهران بار دومیست که اشکم را درمی آورد. انگار یک گوشه ای هر آن دارد رشد میکند. مهیب میشود. میخاهد بیاید مرا ببلعد. دستش را میگیرم فشار میدهم. خاب است. بی اثر است. تمام جانم پر از پارادوکس شده است. آری من همانم که کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم. گمان میکردم شعارم شده است، دریغ که رفته است به عمیق ترین جای وجودم و زهر شده است. گاه گاه می آید ساقه ام را میسوزاند و میرود همان انتهای جان جا خوش میکند، تا دوباره غروبی شود و کناری شود و خیالی تا من به عیان و نهان ضجه ی جان کندن بزنم. مرهمم می اید به التیام جان سوخته...مرهم همان مرهم است اما زخم دیگر آن زخم نیست...