تکیه گه خیال

ما را دگر معامله با هیچکس نماند / بیعی که بی حضور تو کردم اقاله است

ما را دگر معامله با هیچکس نماند / بیعی که بی حضور تو کردم اقاله است

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

او اگر بشنود آه سحرم باز آید

شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۹ ب.ظ

از اولش هم نقاشی ما خوب نبود. یعنی بیشتر عکس می انداختیم. میرفتیم دور دور ها، از پشت درخت ها سر در میاوردیم و لبخند ملیح میزدیم و عکس می انداختیم. میشد از لای در  از غصه ها عکس می انداختیم. از نقش خودمان در آینه عکس می انداختیم. از خمارمان...از گریمان...از نور و سیاهی مان عکس می انداختیم. بهتر که نقاشی نمیدانستیم. حیف نور نبود که از زیر ابر، آن همه دور خودش را بکشد بیاید پهن کند روی دامن ما، آنوقت ما رنگ بپاشیم روی کاغذ؟ نقاشی از اولش هم هنر ما نبود. نه که خیال پردازی و انگولک ندانیم، میدانستیم اما سرش را با "بعدنا..." هم می آوردیم که مبادا به نور خیانت کنیم. نور هم حواسش به ما بود. شب ها بیشتر. لب گزان و کمرنگ تماشامان میکرد و مثل مادرمان نفسش را الهی شکر میکرد و دم میداد به تنمان. این بود که اگر هم هوس نقاشی به سرمان میزد، دستمان به قلم نمیرفت. هروقت تاریکی میزد و عرصه تنگ میشد، هم را بغل میکردیم و دعای نور میخاندیم. نور که می آمد عکس می انداختیم. با مردمک های باز و چشمان گود رفته.

 

۹۴/۰۷/۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا

نظرات  (۱)

۲۵ مهر ۹۴ ، ۲۰:۰۶ اینجانب هستم
بسم الله النور...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی