تکیه گه خیال

ما را دگر معامله با هیچکس نماند / بیعی که بی حضور تو کردم اقاله است

ما را دگر معامله با هیچکس نماند / بیعی که بی حضور تو کردم اقاله است

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

بار دگر رقص کنان بی دل و دستار بیا

جمعه, ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۱۰ ب.ظ
مرور لذتی وصف نشدنی دارد. حتی تلخی هایش به دل آدم مینشیند. مثل حس آن نوع ورق زدن خاصی است که نیمه ی کتاب به آدم دست میدهد یا تماشای مسیر طی شده. حال آنکه نوع خاصی از مرور مفرح ذات تر است؛ و آن سر زدن به خانه ی دوستان قدیمی است هرچند که برخی ترک خانه گفته باشند.
 از یکی بین همه آغازیدم. فاطمه از آنهایی است که بیرق وبلاگنویسی را استوار نگه داشته. از این بلایی که بلاگفا گریبان گیرمان کرد هم دیدم که سست نشده و همچنان همانجا :) مینویسد. بعد به سراغ بادبادک من بالاتر از همه رفتم. حقیقتش چوگیمان حکایت دارد. یادم است که دوران اوجی داشت. اصلا گمانم همان دوران بود که زمستان بهمان زد و تاراندمان. آن زمان ها پست های انقلابی میگذاشتیم و براعت میجستیم! از لینک هایش سری به انسانم آرزوست زدم. مریم، این نویسنده ی پر ابهام، با آن شیوه ی خاص نگارش اش دیگر به دوری گذشته نبود. انگار زبان سخن اش بلوغی دارد که شرط وصول به راز پس واژه هایش است. هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود هم استادمان باشد! حقیقتش مدت هاست  با این فیترینگ گم اش کردم. یقینا جایی هست که بنویسد اما من بیخبرم. صرفا جهت عناد را گوگل کردم (!) به خیالم فائزه خودش هم یادش نیاید چنین جایی برامان مینوشته. حالا بماند که حتی بلند پروازی های یک مرغابی را هم باز کردم. در همه ی پست هایش یک به یک فائزه بود و نثر بی پروایش. نقطه سر خط من را یاد خاطرات بهار از سالن والیبال می اندازد و آن اشعار پخته اش. دیری است که او نیز جز سالی یکبار بیشتر نمینویسد. و در آخر فاطمه که وبش را علیرغم  هر چه جست و جو نیافتم. 
او که عادت به نوشتن داشته باشد محال است گوشه ای ننویسد اما براستی که میعادگاه ما بعد از فرهنگ همین فضای بخصوص مجازی است که مدت هاست از خاطر بردیمش. ازین رو همه ی شما را به وبلاگ های خسته ی خاک خوردتان میخوانم! 
۹۴/۰۴/۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا

نظرات  (۵)

۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۹:۱۶ faézée mirmusavi
یادمه زهرا جان. و هنوز کامنتای اونجا رو چک میکنم.:) 
اگه یه طوری غیر اینطوری که اسلام مینویسم می‌نوشتم، حتمن آدرسشو همه جا جار میزدم. اما راستش خجالت نمیذاره. 
ممنونکه آدرستو بم دادی باز. 
پاسخ:
فدای تو! :)
خیلی مزه میده بری گذشته ها رو ورق بزنی
ببینی کی بودی، چه عقیده ای داشتی و ...
درباره دوستان هم صدق میکنه.گاهی بعضی مطالبی میخونی که متوجه منظور طرف نمیشی، اما بعد چن سال که نگاه میکنی، انگار که تازه خودت بهش رسیده باشی، میگی عجب! چه مغزش خوب کار میکنه!
سپاس که به یادم بودی!
سپاس که دوستان رو به یادم انداختی!
چه خوب که اسم فایزه رو اینجا دیدم!
و دیشب که آدرس دادی و یه سر کوچیک زدم، شب، ب یاد اسم فرهنگ که نام برده بودی، شب خواب افعی بزرگ رو دیدم...
از این جهت خدا ازت نگذره.
پاسخ:
فاطمه الان گفتی افعی واسه چن صدم ثانیه توو فکر رفتم که افعی کی بود؟! :)
زنده باشی به هرحال!
۱۴ تیر ۹۴ ، ۰۳:۴۶ فاطمه از نوع فتاحی
وای زهرا چقد خوبی تو! 
صبحی که ظهرش اس ام است رو دیدم، داشتم خوابتو میدیدم و کلی دلم برات تنگ شد! 
مایی که عادت به نوشتن داریم، با نوشتن زنده ایم در جاهای مختلف اما برگشتن به جایی که ترکش کردی سخته 
قلمت پایدار دوست خوب خوش ذوق من
پاسخ:
از نوع فتاحی نازنین من! :) چقدر دلم برای همتون تنگ شده!
این پست اگه موجب تحقق مقصود هم نشه حضورتون اینجا کلی کیفورم کرد!
آفرین! تو توی زندگی میتونی موفق باشی! گذشته سیاهتو به راحتی می اندازی دور!اصلا یادت نبود طرف کیه!چه روزگاران مبارزاتی داشتیم!
پاسخ:
فاطمه نزن! یادم اومد...یادم اومد! :))
نزدم.جدی گفتم.خیلی خوبه که به راحتی فراموش کردی!
پاسخ:
فراموش نمیشه، همیشه پس ذهن آدم هست اما به وقت سختی عیان میشه...به وقت حسرت ها.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی